سفارش تبلیغ
صبا ویژن
در ادب نفست این بس که واگذارى ، آنچه را از جز خود ناپسند شمارى . [نهج البلاغه]

آن سوی آسمان

 

امن یجیب...

اشک بر دامان آن خوب نجیب افتاده بود

وقتی از دستان حوا بوی سیب افتاده بود

آسمان هم تاب دیدار هیاهو را نداشت

آن زمانی که رسولی از شکیب افتاده بود

اشک در چشمان آدم رقص برمی داشت تا

کس نفهمد یک فرازی در نشیب افتاده بود

گریه ها از سینه آمد ناله ها تا عرش رفت

آشنائی پیش یار خود غریب افتاده بود

ابر آمد عطر باران باز یاری کرد ورفت

روز دیگر یاری از چشم حبیب افتاده بود

ما و دستان نیازی مانده از روز ازل

حس ختم این غزل امن یجیب افتاده بود

 




رضا خوشحال ::: جمعه 86/6/30::: ساعت 3:23 عصر

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 7


بازدید دیروز: 1


کل بازدید :12812
 
 >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<
 
 
>>لینک دوستان<<
 
>>لوگوی دوستان<<
 
>>اشتراک در خبرنامه<<